۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

در پاسخ سروده ایی از پاییز


Paeez Parsi
·
از غزلهای نسبتا قدیمی خودم که دقیقا در ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ گفته شده و تقدیمش می‌کنم به بروبچ باحال و رفقای باصفا و وفا که همواره لطف دارن و به روم نمیارن گندکاریهام رو .. 

ای کـاش ,نـدیده‌ بـودمـش ,کـــاش
دل, کـاش نـبــود , بـنــدِ مـوهـــاش
ای کاش , نمـی‌شـدم بـه دامـــش
ای کـاش, نگـشـتـه بــود پــیـــداش
ای داد , از ایــــن هـمــه خـــرابـــی
ای وای , از ایـــن هـمــه تــمـنــاش
ای کــاش , نـخــورده بـــود پـیــونــد
ایـن , خشـک لبم به گـرم لبـهـــاش
غـــوغــاسـت در این سـر هــوسـباز
دریــاســت بـــه دیــدگــان زیــبــاش
..
آه این چه عجب,عجب,حریفـی‌ست
پنهان,چه سر و سری‌ست با مــاش
ای کــاش , نــدیــده بـــودمــش بــاز
در خـــواب مـــــرا نـبـــــود رویـــــاش
حــیـــران و غـــریـب و بـــی‌پــنـاهـم
افـــتـــاده چـــو ســائلـی به پاهـاش
ولـگــرد و نحــیـف و خیـس و خسـته
در شـــهــر هـــزارهــا هـــواخـــواش
..
دیــــر آمـــده‌ای دوبــــــاره پــایـــیـــز
پــس رازِمـــگــو , مکـن چنیـن فـاش
اینــگونــه سخــــن، نبـــاشــدت حـد
تنــهـــا بنــشــیـن بـکـــن تمـاشـاش
ای کـاش نـگـیـــــرد ایــــن جســـارت
بــر عـاشــقِ مسـتِ بی‌سـر و پــاش
..
هرجای که هست دوست, خوش باد
یـــــزدان بــــزرگ عــشــق هــمــراش
..


و پاسخ من :


ای کاش ندیده بودیش ، کاش
یا خالی نمیشد در دلت جاش
حالا که برفته ، خوش گلدی
خود خسته نکن ، گور باباش
بکشن بزن و بالا انداز
شادی بکن و بخند و خوش باش
چشمان قشنگ خود میازار
این چشم تو است یا که کارواش ؟!
بشنو ز من ای برادر من
این پند بگیر ، جان داداش
آنکس که برفت رفتنی بود
آنکس که بماند ، عاشقش باش
اینبار اگر دوباره آمد
خودکاری بگیر بر او بزن ماش
.
ای وای فریبرز این چه حرفیست ؟!
تو کاسه شدی داغتر از آش ؟!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر